آبگرم لاریجان
سلام دردونه مامان عروسک زیبا روی من آهای آبنبات خوشمزه من حال واحوالت چطوره وروجک مامان
امروز هم اومدم تا دوباره یه یادگاری دیگه برات به یادگار بگذارم
سه شنبه 28 ابان ساعت 11شب بود که یکدفعه بابایی گفت موافقی بریم ابگرم لاریجان من هم که عاشق تفریح وخوشگذرونی با سریع آماده کردن شما وداداشیت موافقت خودم رو اعلام کردم هوا خیلی سرد بود وجاده برفی بود دیر وقت رسیدیم یه اتاق اجاره کردیم وبرای یک روز اونجا موندیم امانتونستم شما وداداشیت رو ببرم داخل وان ابگرم چون مریض بودید واون شب به خاطر مریضیتون حسابی اذیت کردیدوکلی بهونه گرفتید وتا صبح چند بار از خواب بیدار شدیدومسلما اگر میرفتید داخل ابگرم وبعد میومدید تو هوای سرد مریضیتون بدتر میشد من وبابا هم کل شب روبیدار بودیم برای صبحانه بابا کره وتخم مرغ محلی خرید که خیلی چسبید وقتی بیدار شدید بعد از خوردن صبحانه مشغول بازی شدید بابایی هم کمی استراحت کرد تا بتونه رانندگی کنه ساعت 2 بعدازظهر بود که به طرف تهران حرکت کردیم شما وداداشیت هم کمی خوابیدید. تو راه چند تا عکس از طبیعت گرفتم چون واقعا منظره قشنگی داشت اما چون سرد بود نتونستم از شما عکس بگیرم عزیزای دلم
اینم یه عکس عاشقانه از دستان کوچولوی دو برادر
برای خوردن آش امام زاده هاشم ایستادیم شما وداداشت هم بیدارشدید
و آش خوردید بعد هم تا رسیدن به خونه بیدار بودید وکم وبیش غر زدید فداتون بشم این هم از مسافرت یکروزه ما
ممنون همسر عزیزم
مرسی بابایی دوست داشتنی تو مهربونترین بابای عالمی
دووووووووووووووست داریم ♥♥هواررررررررررتا♥♥