خوشگل مامان مریض شده
سلام عزیزم قربون صورت مثل ماهت بشم ١٠ اسفند ١٣٩١ شما کوچولوی نازنین ما ٨ماهه شدی مبارکت باشه دردونه من ایشالله هر چه زودتر بزرگ وبزرگتربشی نفسم
واما جونم واست بگه از شبی که عشق مامانی بی جهت تب کرد
عزیز دل مامانی ٤اسفند ساعت ١٢ شب تب کرد وتا صبح بیقراری کرد مامانی هم کلی پاشویت کرد و به کمک استامینوفن تبت رو کنترل کرد اما همش یک ساعت پایین میومد ولی دوباره میرفت بالا دمای بدنت رو ٣٨ درجه ساکن بود همش بیقرار بودی واشک میریختی صورت کوچولوت خیس اشک بود مامانی فکر کرد داری دندون در میاری واسه همین دکتر نبردمت تا میذاشتمت زمین گریه می کردی اونم از نوع بدش تو روروئکت هم نمی نشستی خیلی اذیت شدی خلاصه با هیچی آروم نمیشدی یکشنبه بابایی زنگ زد به یکی از دکترهای داروسازش تو داروخانه وگفت که شما تب داری واسهال گرفتی ایشون هم حدس زد که برای دندونته ایبوپروفن تجویز کرد ویه دارو واسه اسهالت که بعد از دو روز شکمت بهتر شد تبت هم کمتر شد تا حدی که قطع شد اما بی تابی هات بیشتر شد سه شنبه صبح که داشتم لباسهاتو عوض میکردم دیدم دور گردنت تا روی سینه ات دون دون های قرمز زده ترسیدم به مامان مریم زنگ زدم گفت شاید مال ایبوپروفنه بهش حساسیت داره اونو قطع کردم اما همچنان بی تاب بودی وبه پهنای صورتت اشک می ریختی الاهی مامان فدای اون مرواریدهای قشنگت بشه که از اون دوتا چشمای خوشگلت سرازیر میشه .
واست بمیرم که زبون نداری بگی کجات درد میکنه. سه شنبه٨ اسفند ساعت ٣شب بابا ممی رسید تهران اومد خونمون قرارشد بابا ممی فردا پیش داداش طاها بمونه ومن شما رو ببرم دکتر چون بابایی هم کار داشت نتونست ما رو همراهی کنه اما همش زنگ می زد وجویای حالت بود. صبح بابا ممی رفت به کارهاش رسیدگی کرد وظهر هم وقتی اومد داداش طاها رو برد پارک تا رفتن ما رو نبینه وگریه کنه .وقتی رفتن من هم شما روحاضر کردم وبا آژانس بردمت بیمارستان کودکان تهران تا ببینم این درد لعنتی چیه که اومده سراغ فرشته کوچولوی ما. وقتی رفتیم پیش دکتر خوابوندمت رو تخت کلی گریه کردی بعد از یه چکاپه کلی خانم دکتر گفت یه بیماری ویروسیه که بچه ها تو این سن بهش مبتلا میشن وبعد از سه روز خودش از بین میره وداروی خاصی نداره ولی من گفتم شما خیلی بیقراری خانم دکتر هم واست کتوتیفن به همراه یه دستور غذایی تجویز کرد وگفت این دارو باعث خواب آلودگی میشه داروهاتو گرفتم 3 تا کتاب داستان هم واسه داداشی خریدم تا وقتی رسیدم خونه بهونه نگیره .تو راه دوتا مامانیات وبابایی زنگ زدن وحال گل پسری رو پرسیدن وای که این نفس مامان چقدر خاطرخواه داره .وقتی اومدیم خواب بودی بیدار که شدی داروتو دادم مثل یه آب بود روی آتیش خیلی آروم شدی اونشب بعداز ٤ شب بیخوابی هم شما راحت خوابیدی وتا صبح بیدار نشدی هم مامانی استراحت کرد الاهی فدات بشم آخه شما بچه ای نیستی که منو اذیت کنی مشکل نداشته باشی راحت و آروم لالا میکنی .یکشنبه ١٣ اسفند چون دیدم خوب شدی ودونه ها از بین رفتن داروتو قطع کردم تا مبادا به آرام بخش عادت کنی وبدون اون خوابت نبره خلاصه مامانی این چند روزه خیلی رنج کشیدی فدای اون صورت خوشگل ومهربونت بشم. کوچولوی صبور من دندون هم در نیاوردی قربونت برم