مسافرت پاییزی(عید قربان)
سلام پرنـــــــــس کوچولوی چشم درشت مامان حالت چطوره شیطونکم عزیزم امروز هم اومدم تا واست یه خاطره قشنگ دیگه روثبت کنم اره عزیزم بازم میخوایم بریم شمال پیش بابایی ومامانی وعمه سلــــــــطــــــــــــانت.
اول قرار بود پنجشنبه بریم اما تصمیم بابایی عوض شد وقرار شد سه شنبه شب بریم که روز عید قربان ساری باشیم جونم واست بگه که ما ساعت 11:30دقیقه شب سه شنبه حرکت کردیم از گدوک تا شیرگاه ترافیک خیلی سنگینی بودبالاخره ساعت6صبح رسیدیم شما هم بیشتر راه رو لالا کرده بودید
بعد از اینکه بابا ممی گوسفند رو سر بریدشما تا ساعت ١ظهر لالا کردی بابایی هم با دوستاش از قبل قرار شکار داشتن وقتی رسیدیم بعد از اینکه بابا ممی گوسفند رو سر بریدبابایی رفت شکار وقتی از شکار برگشت این قرقاول خوشگل رو شکار کرده بود
ساعت 1ظهر که بابایی از شکار برگشت دورهمی کباب خوردیم بعد من وشما وداداشی وعمه رفتیم جنگل پیش عمو عبدالله دوست بابایی اونا صبح با خانواده رفته بودن جنگل برنجاستانک که ما هم ظهر بهشون ملحق شدیم بهمون خوش گذشت کلی هم بزن وبرقص کردیم تا ازت چشم بر میداشتم میدویدی وسط جنگل اونم چی با پای برهنه فدای اون پاهای کوچولوت بشم
اینم اهورای خوشگل ما در حال نارنگی خوردن این فسقلی عاشق نارنگیه
ساعت حدود 5 بود که ازشون خداحافظی کردیم که بریم خونه بابایی گفت دلتون میخواد بریم سد ما هم گفتیم بریم وقتی رسیدیم داشتن در ورودی سد رو می بستن ما هم چند تا عکس گرفتیم وراهی خونه شدیم شما هم کل مسیر رو لالا کردی اخه ماشین وتخت سلطنتت تو ماشین واست مثل گهواره میمونه تا مبشینی روش خوابت میبره وقتی رسیدیم خونه عمه وشما بیدار شدن اما طاهااز فرط خستگی زیاد تا صبح لالاکرد اخه تو جنگل خیلی بازی کرده بود شب هم خاله مهری وایلیا اومدن خونه مامانی بابا هم که خوابیده بود بیدار شد تا اخر شب دور هم نشستیم وگل گفتیمو گل شنفتیم. شما هم پنجشنبه صبح زود از خواب بیدارشدی و بازی کردی مامانی واسه ناهاریه فسنجون خوشمزه قرقاول درست کرد که دستش درد نکنه بعد از ناهار هم منو شما رفتیم حمام تو حمام کلی واسه خودت بازی کردی وحسابی کیف کردی
جمعه بعدازظهر حوصله طاها سر رفته بود وبهونه میگرفت مامان مریم گفت دلت میخواد ببرمت پارکطاها هم خوشحال شد وگفت بریم ساعت ٥ عصر رفتیم پارک افتاب کلی واسه خودت بازی کردی عزیز دلم
اینم عکسهای نازت فدای صورت خوشگلت بشم مامانی
بعد از پارک هم بابایی همبرگر خرید و اومد دنبالمون بعد شام بازی کردی واز خستگی خوابیدی شنبه زود بیدار شدی بعد صبحانه ساعت 1 رفتیم پرورش ماهی پیش عمو مسعود طاها کلی با ماهیها بازی کرد وهمش با دستای کوچولوش اونا رو میگرفتی.اما شما لالا کرده بودی بابایی اونجا واسمون ماهی خرید واقعا که هیچ ماهی مثل قزل آلا خوش خوراک نیست مرسی همسر عزیزم از پیش عمو مسعودرفتیم مدرسه دنبال عمهوبعد که اومدیم خونه و ناهار خوردیم به بدبختی خوابیدی شب هم عمو اینا اومدن خونه مامانی مامان مریم هم واسه شام ماهی قزل آلا درست کرده بود که خیلی عالی وخوشمزه شده بود مرسی مامانی
بعد از رفتن عمو اینا من وشما وداداشی و عمه ومامانی تنها شدیم بابایی وبابا ممی هم با هم رفته بودن پیش دوستاشون بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن شما فسقلیها خوابیدید بابا وبابا ممی هم 3 صبح اومدن خونه صبح هم شما وداداشیت طبق معمول زود بیدارشدیدوبالا سر ما راه میرفتید بیشتر بالا سر مامان مربم بودید بنده خدا مامانی هر وقت ما اونجاییم کله سحر بیدار میشه آخه این نوه های فسقلیش نمیذارن بخوابه خلاصه شرمنده مامانی جون.
ظهر بعد از خوردن ناهار که یه خورشت کرفس خوشمزه بود راهی تهران شدیم هوا خیلی سرد شده بود گدوک ایستادیم واسه آش خوردن ولی چون هوا خیلی سرد بود ومه همه جا رو فرا گرفته بود از ماشین پیاده نشدیم خلاصه جونم واست بگه که ساعت 8شب رسیدیم خونه اما اینبار شکلاتهای خوشمزه مامانی بیشتر مسیر رو بیدار بودن فداتون بشم دردونه های زیبای من
در اخر هم ممنون از بابايي مهربونتون بابايي ما 3تا عاشقتيم